جانی و جانانه ای چشم این کاشانه ای
اما پر فسانه ای جانم به قربانت
میخرامی توی سر میروی آسیمه سر
داری صد سودا به سر جانم به قربانت
بی محابا دلبری هرکجا مینگری
دل و دین ها میبری جانم به قربانت
سیمین بر بی مثال دیگر هنگام وصال
بگذشته از ماه و سال جانم به قربانت
التماست کردم اینبار جانا مده آزار بازا
ببرم یار بیا یار بیا یار بیا یار
آمدی جانم به قربانت ولی میگریزی بی هدف
پیش از این رفتی ولی باز آمدی عمر خود کردی تلف
آمدی جانم به قربانت ولی میگریزی بی هدف
پیش از این رفتی ولی باز آمدی عمر خود کردی تلف
خنده ها مینمودی ره خود میپیمودی دین و دل میربودی
جانم به قربانت
میشدم آرام جان میشدی نا مهربان
هم سخن با دیگران جانم به قربانت
بی محابا دلبری هرکجا مینگری
دل و دین ها میبری جانم به قربانت
سیمین بر بی مثال دیگر هنگام وصال
بگذشته از ماه و سال جانم به قربانت