حالا وقت رفتنه قرار دیداری دارم
باکسی که خواب نیست قرار بیداری دارم
اون که راس ساعت عشق اومد مثل وهمی توی بیداری و خواب
سروقت عاشقی گذاشت و رفت شدش عکسی توی کهنگی قاب
اما این فرصت بیداری و خواب
میدونم که معنی مرگ منه
حالا اون لحظه سخت رفتنه
دیگه قلب ساعتا نمیزنه