«امیر» در حال خودکشی در مترو است که «سوفی» با طرح یک سوال او را از این کار منع میکند. «سوفی» با داستانهای خیالی درباره زندگی خود قصد دارد فکر خودکشی را از سر «امیر» بیرون کند. غافل از این که «امیر» هم درباره زندگیاش فقط تخیلاتی را برای «سوفی» نقل میکند. «سوفی»، «امیر» را به یک گردش یک روزه دعوت میکند و...